از پشت هفت توی خیالت دیوانه ای دل سپرده به سنگت بیا وباز بـــزن ولی آرامتر کاین بلورین زورق احساس گمگشتهء دریای توست می شکند و می میرد بر هر موج و مویت ای دیرینه عادت سنگ و شکار ای ضریح دل هزار پاره بزن لیک بـــــدان این محکوم به سنگسار دخیل بستهء ریسمان سنگ توست چشم سکوت طوفانی شده تن تردش پُرشِکن معجزه ای کن ای آبگــیر که ماهی در بندت ز داغ مدام فلس بر سر می کوبد و دُم به دام
از پشت هفت توی خیالت دیوانه ای دل سپرده به سنگت بیا وباز بـــزن ولی آرامتر کاین بلورین زورق احساس گمگشتهء دریای توست می شکند و می میرد بر هر موج و مویت ای دیرینه عادت سنگ و شکار ای ضریح دل هزار پاره بزن لیک بـــــدان این محکوم به سنگسار دخیل بستهء ریسمان سنگ توست چشم سکوت طوفانی شده تن تردش پُرشِکن معجزه ای کن ای آبگــیر که ماهی در بندت ز داغ مدام فلس بر سر می کوبد و دُم به دام
آه و دم ای آدم به کجا چنین شتابان تو به میدان من به حیران تو به انکار من به اصرار گذرانست عمر تکرار برسر حبابی سـواریم برپـــرآهـــی قــــراریـم هر چه دیدیم به ز ندیدن هرچه گفیم به ز نگفتن قصه های ما فسانه است گریه های ما نشانه است عشق ما آب گـــــذربود عمرما باد ســحــربــــود یاد آنهایی کــــه رفتن آن عزیزانی که جستن قــدر هم با هم بـــدانیم سهم هم با هم بــداریم ما نباشیم و بباشـــند ما نبوئیم و ببویـــــــند یاد باران با تــرانــــــــه کوچه باغهای کــودکانه ما شکسیم چــون پر کاه ما بسوخـــــتیم از تب آه آه و دمـــ ای آدمــــ آدم ای آه و دمـــــ
می رقصد اشک قــــــــــلم در کوچه و باغهای شعرم گلبرگ طُرد و نجیب احساسم پر می شود ازیــاد رنگین تو صدای پاهایت می آیدعزیزم از خاکی ترین جادهء انتظار از ترنم آن پرنده گان مهاجر که در آسمان قلبم رقصانند و من با یک قافــلــــه چشم هر روز نا شکیب و نا صبور عبور کاروانت را رصد می کنم بیا می خواهم خیس وعطش آلوده در عطر افشان نفسهایت بال بزنم بیا ای کعبهء سیالِ سالهای بیقراری میخواهم این کبوتران زائر دلم را بر حرم گیسوانت به پرواز در آرم.
اینجا ملودی عشق است ملودی باد و باران می نــوازم بــرای تـو برروی تــلی از خاطره که فروخفت در دهان شرمگین زمین و نفس بست در سقف شکستهء زمان می نوازم برای کودکان بی فردا برای همبازیهای کوچه و پس کوچه های وارونه !! می نوازم به یاد آن داس پــدر که چون بر خوشهء گندم می کشید می پیچید در غار غار کلاغها و می نسشت نرم نرمک بر دلم می نوازم بجای تــو مــادر که با یک دست ساقه می چیدی و با دست دگــر عـــرق می نوازم بجای خـدا که گوشهایش گویی تهی است از مــا !! می نوازم برای کوچ همهء کبوتــرها برای خواب بچه ماهی ها بـرای تــو که انگشتت سهمی بر این آرشه دارد.